"این متن از طرف کسیه که هیچوقت خاطراتش از ذهنم پاک نمیشه"
زندگی مثل یه جادست كه بعضی وقتا توش تند ، و بعضی وقتا كند راه میریم ولی یادی از خدا نمی كنیم و فقط میریم ... خدا جلوی پاهامون سنگ میندازه سنگای كوچیك كه همون مشكلاتمونن ولی ما ازشون رد می شیم و بدون اینكه یادی از خدا كنیم مشكلاتمونو حل می كنیم. میریم و میریم شاد شاد و فقط به ته جاده نگاه می كنیم دریغ از اینكه بدونیم یه آسمون با چه عظمتی بالای سرمونه!
خدا هم مثل یه مادر میمونه. مثل مادری كه بچش ازش رو برگردونده. اون مادر هر كاری میكنه كه به فرزندش نزدیك بشه. خدا هم مثل مادر ماست ، مشكلاتو بزرگتر میكنه شاید این بچه ی خطا كارش یادی ازش بكنه برای همین سنگای جاده ی ما بزرگتر میشه. میدونه كه ما فقط موقع سختی ها به...
یادش می افتیم برای همین مشكلات سخت تر و بیشتر میشن تا جایی كه دیگه نمیتونیم حلشون كنیم . نمی تونیم از سنگ وسط جاده رد بشیم اونجاست كه رو به آسمون می كنیم و میگیم خدایا كمكم كن . خدا هم مثل همون مادر دستمونو میگیره و از اون مشكل رد میشیم .
زندگی یعنی این ، اگه زمانی كه مشكلاتمون كوچیك بود به یاد وجود پاك خدا می افتادیم دیگه مشكلات بزرگترو جلوی پامون نمینداخت ، دیگه پاهامون زخمی نمی شد ، دلمون نمی شكست و دل دیگران و نمی شكوندیم . نمی خوام ادعای ایمان مطلق كنم و بگم از همه برترم ، نه شاید من ایمانم از خیلیا كمتر باشه ولی خدا رو به قشنگی ای میبینم كه خودم ساختم به همون رنگی كه دوست دارم نه اون خدایی كه دیگران برام ساختن . یه روز یه چیزی یه جایی خوندم كه دوست دارم به تو هم بگم چون وقتی عمیق بهش فكر كردم واقعا متحولم كرد:
یه بنده خدایی خیلی از خدا گلایه داشت . به خدا میگه : آخه خدا این انصافه تو همیشه تو شادیا با منی و همیشه شادیو باهات تقسیم می كنم ولی تو غمها و سختی ها تركم میكنی... خدا بهش میگه : وقتی شادی و روی ساحل دریا راه میری دو جفت رد پا میبینی كه یكیش مال منه و اون یكی مال تو برای همین تو شادیا منو كنارت میبینی ولی وقتی ناراحتی و مشكلی داری روی ساحل یه رد پا میبینی كه اون رد پای منه و تو فكر میكنی مال خودته چون تو روی دوش منی... میبینی خدا چقدر بزرگه؟!
نظر يادت نره 
:: بازدید از این مطلب : 920
|
امتیاز مطلب : 321
|
تعداد امتیازدهندگان : 104
|
مجموع امتیاز : 104
عضو شوید
عضویت سریع
آمار
وب سایت:
<-PollName->
آمار مطالب
آمار بازدید
